
عشق به حسين دليل نمیخواهد ،
گويى خاك وگل ما را با محبت او سرشته اند
و خون خدا، سرچشمه همه درياهاست. به تو میگويند: «حسين» ، زيرا به يقين، ذهن تاريخ، نمیتواند خون خدا را تفسير كند، جز با نام تو. و «حسين» را نمیتوان تفسير كرد، مگر با عشق. تا دنيا دنياست، عشق هم میماند،اگر در حسين (ع) محو شود.
به تو می گويند: «حسين» ، زيرا پژواك نامت در تلفظ كربلا طنين انداز است و كربلا، حماسه مكرر آفرينش انسان است. در اين گردش متناوب، خون زاده می شود و تا ملكوت اوج می يابد و به شهادت می رسد و دوباره زاده می شود و دوباره و دوباره...
و تو، نقطه مركز اين حركت دوّار هستى كه شعاعش تا بی نهايت، استوارى دارد.
از عاشوراى حضورت، تا اربعين عروجت، تاريخ را هزاران پيچ و خم رخ داده است و هر لحظه انگار فصل تازهاى از حماسه بودن توست.
زمانه، حرفها دارد، ولى ناباورانه سكوت خويش را به سوگ نشسته است. تاب گفتن هم ندارد، چرا كه ظرف ادراك ها حقير است.
ميدان جاذبه شگفتت، هر دو قطب زمينى را می ربايد و همه جاذبه هاى ديگر را از دل می راند و به يك سو می افكند، تا تنها تو باشى و بس. با كلمات نمیشود بازى كرد، وقتى كه پاى عظمت تو در ميان باشد.
دستم به قلم می رود و قلمم، تاب نقش زدن را بر كاغذ بى جان ندارد. نامت آتش می زند به جان آب، چه رسد به كاغذ، حتى اگر كاغذ، صفحه اى باشد به وسعت تمام آسمانها.
در دايره كلمات، واژهاى نمی شناسم كه تقدس تو را بنماياند و عظمت مبهم تو را به زبان آدمهاى اين دنيا تعبير كند،جز واژه خدايى «حسين (ع) » كه «حسين» تنها در «حسين» تفسير می شود.
میثم ابراهیمی.12/9/90 دعای عرفه کربلای معلی بین الحرمین
نظرات شما عزیزان: